#حکایت_های_پند_آموز 

🔻مــــرد خسیـــــس...

🔸مردی خسیس تمام دارایی اش را فروخت و طلا خرید؛او طلاها را در گودالی در حیاط خانه اش پنهان کرد او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.

🔹تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت،روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت.

🔸او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد. رهگذری او را دید و پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ مرد حکایت طلاها را بازگو کرد.

🔹رهگذر گفت:این که ناراحتی ندارد؛ سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست،تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟ ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است.

🔸اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید.

🔹بخشش مال همچون هرس کردن درخت است.پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود.

🔸دارایی شما حساب بانکیتان نیست دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشته هایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیاورید.

#حکایت_های_پند_آموز 

#داستانک 

🔻معجــزه ے زن نیـازمنــد...

🔹زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست کمی خواروبار به او بدهد.

🔸به نرمی گفت شوهرش بیمار است و نمی‌تواند کار کند و شش بچه‌شان بی غذا مانده‌اند صاحب مغازه با بی‌اعتنایی محلش نگذاشت و با حالت بدی خواست او را بیرون کند

🔹زن نیازمند در حالی که اصرار می‌کرد گفت : آقا شما را به خدا به محض اینکه بتوانم پولتان را می‌آورم مغازه دار گفت نسیه نمی‌دهد مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می‌شنید به مغازه دار گفت : ببین این خانم چه می‌خواهد؟ خرید این خانم با من .

🔸خواربار فروش گفت : لازم نیست خودم می‌دهم لیست خریدت کو ؟ زن گفت : اینجاست.مغازه دار با

طعنه گفت : لیست ‌ات را بگذار روی ترازو به اندازه ی وزنش هر چه خواستی ببر.

🔹زن با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت؛ همه با تعجب دیدند کفه ی ترازو پایین رفت خواربارفروش باورش نمی‌شد،مشتری از سر رضایت خندید.

🔸مغازه‌دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه ی دیگر ترازو کرد کفه ی ترازو برابر نشد ، آن قدر چیز گذاشت تا کفه‌ها برابر شدند .در این وقت ، خواربار فروش با تعجب و دل‌خوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است .

🔹کاغذ لیست خرید نبود، دعای زن بود که نوشته بود"ای خدای عزیزم! تو از نیاز من باخبری خودت آن را برآورده کن" مغازه ‌دار با بهت جنس ها را به زن داد و همان جا ساکت و متحیر خشکش زد،زن خداحافظی کرد و رفت.

🔸مشتری یک اسکناس با ارزش به مغازه ‌دار داد و گفت : فقط خداست که می‌‌داند وزن دعای پاک و خالص چقدر است ؟

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼

🌸🍃🌼🌸🍃🌼

 

✨نتیجه گیری باید احمقانه نباشد! ✨

شرلوک هولمز كارآگاه معروف و معاونش دکتر واتسون به خارج از شهر رفته و شب چادری زدند و زير آن خوابيدند.

نيمه های شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار كرد و گفت:

نگاهی به آن بالا بينداز و به من بگو چه می بينی؟

واتسون گفت: ميليونها ستاره می بينم.

هلمز گفت: چه نتيجه ميگيری؟

واتسون گفت: از لحاظ معنوی نتيجه میگيرم كه خداوند بزرگ است و ما چقدر در اين دنيا حقيريم.

از لحاظ ستاره شناسی نتيجه میگيرم كه زهره در برج مشتری است، پس بايد اوايل تابستان باشد.

از لحاظ فيزيكی، نتيجه ميگيرم كه مريخ در موازات قطب است، پس ساعت بايد حدود سه نيمه شب باشد.

شرلوک هولمز نگاهی به او کرد و گفت:

واتسون تو احمقی بيش نيستی. نتيجه اول و مهمی كه بايد بگيری اينست كه چادر ما را دزديده اند ...

💠گاهی واقعا انسان از اتفاقاتی که در نزديکش ميافتد غافل و در عوض دور دستها را ميبيند.

برداشتهای جورواجور ميکند و تصميمات اشتباهی گرفته و فرصتهای خوبی را از دست ميدهد.

 

🍃مناجات زیبای دکتر چمران

#خدایا ...

از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت

اما شکایتم را پس میگیرم ...

من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد ..

گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،

معنایش این نیست که تنهایم ...

معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت ...

با تو تنهایی معنا ندارد !

مانده ام تو را نداشتم چه میکردم ...!

❤️دوستت دارم ، خدای خوب من

 

🌟 آزمایش برادران خود به دو خصلت مهم

🌹 امام صادق عليه السّلام فرمودند :👇

برادران خود را در زمینه دو خصلت ، آزمایش کنید، اگر این دو خصلت را دارا بودند (به دوستى و رفاقت با آنان ادامه دهید)، وگرنه از آنان دورى کنید، دورى کنید، دورى کنید، 

⬇️ و آن دو خصلت عبارت است از : 

👈1 - مراقبت بر نماز در وقت . 

👈2 - احسان و نیکى به برادران در حالت تنگدستى و گشایش .

 

🔥 دنيا طلبي ، عنصر حبط اعمال 

🌸🍀 پیامبر مهربانی ها ، محمد مصطفی (ص) فرمودند ؛

در روز قيامت گروهي را براي محاسبه ميآورند كه اعمال نيك آنان مانند كوههاي تهامه بر روي هم انباشته است اما فرمان ميرسد كه به آتش برده شوند .

صحابه گفتند : يا رسول الله آيا اينان نماز ميخواندند؟ 

فرمودند : بلي نماز ميخواندند و روزه ميگرفتند و قسمتي از شب را در عبادت به سر ميبردند اما همين كه چيزي از دنيا به آنها عرضه ميشد ، پرش و جهش ميكردند تا خود را به آن برسانند.

📗 لئالي الاخبار ،

 

#پند_آموز 

🔸یک استاد معروف در مجلسی که دویست نفر در آن حضور داشتند، یک صد دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ دست همه حاضرین بالا رفت.

🔹سخنران گفت: بسیار خوب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می خواهم کاری بکنم.

🔸و سپس در برابر نگاه های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ و باز هم دست های حاضرین بالا رفت

🔹این بار مرد، اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خوب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ و باز دست همه بالا رفت.

🔸سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس در آوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید.

🔹و ادامه داد: در زندگی واقعی هم همین طور است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی که می گیریم یا با مشکلاتی که روبرو می شویم، خم می شویم، مچالــه می شویم، خاک آلود می شویم و احساس می کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این گونه نیست و صرف نظر از این که چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم با ارزشی هستیم.

حتما بخونيد خيلي زيباست

 

ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛

ﺑﻪ ﺭييس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ .

ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩﻣﯿﺸﻭﻧﺪﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ،

" ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .

ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟

ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ :ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ ، " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ " ﻭ "ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ " ﺑﻮﺩ!

ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ ..

ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ ! 

ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....

ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !

"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ :

ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !! 

ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ . 

ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ مي توﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ !

ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !

ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !! ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!

ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :

ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ . 

ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!

ﺳﻠﻄﺎﻥ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ .

ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻ ﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!...

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ !

ﺑﺪ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﻮﺀ ﻇﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ " ﺣﺴﻦﻇﻦ " ﻭ ﺧﻮﺵ ﮔﻤﺎﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺒﻤﺎﻥ ﺑﻔﺮﻣﺎ.....

ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،

ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ...

ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ :

ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ... 

"ﺷﯿﺦ ﺑﻬﺎیی

 

 #تفکر 

در قیامت ، عابـــدی را دوزخـــش انـــداختند 

هر چه فریــادش،جوابـــش را نمی پـــرداختند

 

داد میزد خوانده ام هفــتادسال،هرشب نمــــاز

پس چه شد اینک ثــــواب ِآن همه رازونیــــاز

 

یک نـــدا آمد چرا تهمـــت زدی همســـایه ات

تا شود اینگونه حـــالت، این جهنـــــم خانه ات

 

گفت من در طـــول عمـرم گر زدم یک تهمتـــی

ظلــــم باشد زان بسوزم، ای خــدا کن رحمتی! ''  

 

آن نـــدا گفتا همانکــس که زدی تهمــــت براو

طفلکـی هفــتاد سال،جمـع کرده بودش آبرو

#حکایت

💥شخصے نزد عالمے آمد و گفت: میدانے راجع بہ شاگردت چہ شنیدہ ام

🔴عالم پاسخ داد: لحظہ اے صبر ڪن.

❓آیا ڪاملا مطمئنے آنچہ ڪہ میخواهے بگویے حقیقت دارد؟

🔶مرد پاسخ داد: نہ، فقط در موردش شنیدہ ام

🔷عالم: آیا خبرخوبے است؟

مرد : نہ، برعڪس.

🔶عالم: آیا آنچہ ڪہ میخواهے بگویے، برایم سودمند است؟

مرد: نہ واقعا

🔷عالم: اگر میخواهے بہ من چیزے را بگویے ڪہ نہ حقیقت دارد، نہ خبر خوبے است و نہ حتے سودمند است، پس چرا میخواهے آنرا بہ من بگویے؟

👅"مراقب زبانمان باشیم

حکایت_های_پند_آموز 

#داستانک 

🔹روزی دهقانی مقداری گندم در دامن لباس پیرمرد فقیری ریخت پیرمرد خوشحال شد و گوشه های دامن را گره زد و رفت!

🔸در راه با پرودرگار سخن می گفت: ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای در همین حال ناگهان گره ای از گره هایش باز شد و گندمها به زمین ریخت!

🔹او با ناراحتی گفت: من تو را کی گفتم ای یار عزیز کاین گره بگشای و گندم را بریز! آن گره را چون نیارستی گشود این گره بگشودنت دیگر چه بود؟

🔸نشست تا گندمها را از زمین جمع کند, درکمال ناباوری دید دانه ها روی ظرفی از طلا ریخته اند!

💛تو مبین اندر درختی یا به چاه 

       تو مرا بین که منم مفتاح راه💛

#حکایت_های_پند_آموز 

🔻دختــرڪــ راستگـــو...

🔹پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند.

🔸آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد.

🔹او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد.

🔸خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو!

🔹روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید.

🔸آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.

👌زیباترین منش انسان راستگویی است

 

💞امام علی (ع) فرمودند:

❄️بــه نيكی ها امـر كن و خــود نيكوكـار بـاش

  ❄️و بــا دست و زبــان بــدی هــا را انكـار كــن 

   ❄️و بكوش تــا از بـدكاران دور بـاشی و در راه خــدا آن گــونه كـه شايسته است تلاش كـن 

❄️و هرگز سرزنش ملامت‌گـران تـو را از تـلاش در راه خــدا بــاز نــدارد ...

❄️برای حق در مشكلات و سختی ها تلاش‌كن، 

❄️شناخت خــود را در ديــن بــه كمال رســان، 

❄️خــود را بـرای استقامت در بـرابـر مشكلات عـادت بـده، 

🌟كـه شكيبايی در راه حـق عادتی 

پسنديده است ...

❄️در تمام كـارها خـود را بخـدا واگذاركـن كـه 

❄️به پناهگاه مطمئن و نيرومندی رسيده‌ای ..

   

📚منتخبی از نامه ۳۱ نهج البلاغه

👌 داستان کوتاه پند آموز

💭شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.

💭 روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد، زیرا شیخ پرورش پرندگان را بسیار دوست می داشت. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: ✨لااله الا اللّه✨

💭 طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت.  اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه  می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد. گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم. شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم. ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد ، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد.

💭 با آن همه لااله الاالله که می گفت ، وقتی گربه به او حمله کرد ، آنرا فراموش کرد و تنها فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.

💭 سپس شیخ گفت می ترسم  من هم مثل این طوطی باشم ! تمام عمر با زبانمان لااله الاالله بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلوب ما هنور آنرا نشناخته است! 

✅ آیا ما لااله الااللّه را با دلهایمان آموخته ایم؟

🌼🍃🌼

#داستان_کوتاه #پند_آموز 

🔸دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود،شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند.

🔹یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت:‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند. بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.

🔸در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:‌ درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود.بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت.

🔹سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است.

🔸تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند.

🔹آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.

🔸خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت ازبین نمی رود؛ از خوب به بد رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما برای برگشتن بايد از اقيانوس گذشت.

 

🔸روح انسان فوق‌العاده لطيف است و زود عكس‌العمل نشان مى‌دهد. اگر انسان در يک كارى بر روح خودش فشار بياورد عكس‌العملى كه روح انسان ايجاد مى‌كند گريز و فرار است. 

🔹در عبادت، جزء توصيه‌هاى پيغمبر اكرم(ص) اين است كه عبادت را آن‌قدر انجام دهيد كه روحتان نشاط عبادت دارد يعنى عبادت را با ميل و رغبت انجام مى‌دهيد. وقتى يک مقدار عبادت كرديد، نماز خوانديد، مستحبات را بجا آورديد، نافله انجام داديد، قرآن خوانديد و بيدار خوابى كشيديد، ديگر حس مى‌كنيد الآن اين عبادت سخت و سنگين است يعنى به زور داريد بر خودتان تحميل مى‌كنيد. فرمود: ديگر اينجا كافى است، عبادت را به خودت تحميل نكن. 

🔸همين‌قدر كه تحميل كردى، روحت كم كم از عبادت گريزان مى‌شود و گويى عبادت را مانند يک دوا به او داده‌اى. آن وقت يک خاطره بد از عبادت پيدا مى‌كند. هميشه كوشش كن در عبادت نشاط داشته باشى و روحت خاطره خوش از عبادت داشته باشد.

📚 برگرفته از کتاب "سیری در سیره نبوی" 

🖋 اثر استاد شهید مرتضی مطهری 

✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼

🌸🍃🌼🌸🍃🌼

 

✨ چشم ها را باید شست ✨

پادشاهی بود که فقط یک چشم و یک پا داشت. پادشاه به تمام نقاشان قلمرو خود دستور داد تا یک پرتره زیبا از او نقاشی کنند.

اما هیچکدام نتوانستند؛ آنان چگونه می‌توانستند با وجود نقص در یک چشم و یک پای پادشاه، نقاشی زیبایی از او بکشند؟

سرانجام یکی از نقاشان گفت که می‌تواند این کار را انجام دهد و یک تصویر کلاسیک از پادشاه نقاشی کرد.

نقاشی او فوق‌العاده بود و همه را غافلگیر کرد.

او شاه را در حالتی نقاشی کرد که یک شکار را مورد هدف قرار داده بود؛ نشانه‌گیری با یک چشم بسته و یک پای خم شده.

چرا ما نتوانیم از دیگران چنین تصاویری نقاشی کنیم؟ پنهان کردن نقاط ضعف و برجسته ساختن نقاط قوت آنان

🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸

 

🔹 #پرسش_و_پاسخ 

 

❓ سوال – آیا در خواستگاری ، آرایش کردن ایرادی دارد ؟ 

✅ پاسخ - در فقه ما بحثی بنام تدلیس داریم . تدلیس یعنی پوشاندن و پنهان کردن عیب . اگر کسی بخواهد با آرایش ، مثل گریم عیب خود را بپوشاند ، حرام است . اگر با گریم بیماری برص یا پیسی را بپوشاند ، که عقد باطل است . ولی کرم های روشن کننده که قصد فریب خواستگار را ندارند ، اشکال ندارد . در مورد عینک هم همین است . مثل سن است و همه می دانند و سر شما نیست . مگر اینکه برای مطالعه عینک می زنند که لازم نیست بگویند . 

 

🔹 #احکام

❓ سوال:  میخواستم بدونم آرایش ملایم برای بیرون اشکال داره چون من شنیدم بعضی از مراجع میگن مشکلی نداره اگه خارج از عرف وزننده نباشه و به عنوان زینت نباشه 

✅ پاسخ : 

آرایش در مقابل نامحرم حرام است

اگر آیت الله مکارم میفرمایند آرایش کم اشکال ندارد منظور کرمهایی است که خانمها اصولا استفاده میکنند میباشد

"""تفسیر بسیار زیبای سوره عنکبوت" """

در سوره عنکبوت دو تا فایده زیباست 

فایده اول

چرا عنکبوت در قرآن به صیغه مونث ياد شده درحالي كه عنكبوت مذكر است؟؟

آيه ميگويد مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا

(العنكبوت 41) 

آيا متوجه،،، تاء،، مونث در كلمه ،،،اتخذت،،، شديد؟

عنكبوت مذكر يا مونث است؟آيا هذا عنكبوت يا هذه عنكبوت گفته ميشود؟

درستش هذا عنكبوت چونکه مذکر است پس چرا تاء مونث دركلمه اتخذت امده؟؟

منكرين و شكاكان ايراد گرفتن و گفتن كه اين خطايي از قرآن است العياذ بالله گفتن كه بايد كمثل العنكبوت اتخذ بيتا گفته بشه چونکه عنکبوت مذکره

ولی پروردگار اراده کرد معجزه ای در این موردبیاورد،نشانه ای برای تقویت قلبمان،و کافران را ذلت خواری بیفزاید.

تکنولوژی امروزی ثابت كردكه فقط عنكبوبت ماده ميتواند تار بتند،در حالي كه عنكبوت مذكر(نر) از تارهاي خود فقط براي جابجايي بين درختان واماكن استفاده ميكندو قادر به تنيدن تار نيست

اگر خداوند متعال در آیه خود میفرمود کمثل العنكبوت اتخذ بيتا، آيه از نظر علمي خطا واشتباه است ولي خداوند متعال تاء مونث را در آيه آورد تا ايمان در دلهايمان تقويت گردد و بدانيم كه كلام حق است

فايده دوم

عنكبوت مونث بعد از به دنيا آوردن فرزندان ،عنكبوت مذكر را ميكشد و به خارج از منزل مي اندازد

وبعد از اينكه فرزندان عنكبوت بزرگ شدن ،مادر خود را ميكشند و به خارج از خانه مي اندازند!!

خانواده عجيبي ست از بدترين خانواده ها به معناي واقعي ست❗❗

خداوند در قرآن كريم وصف كرده خانواده را

(وان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون)

در این سوره اولین آیه و آخرین آیه در مورد فتنه آمده است و منظور سوره از ذکر داستان خانواده و تار عنکبوت این است که فتنه ها همچون تار عنکبوت پیچیده و گرفتار کننده هستن واهل فتنه خودشان قربانی میشوند.

#تلنگر

 

🤔یک‌لحظه‌پیش‌خودتان‌فکر‌کنید

حساب ‌بانکی شما پر از پول ‌است، اما به سبب غیبت نمودن و حرف زدن پشت سر دیگران، مبلغی از حساب شما کم شود و به حساب آن شخصی که پشت سر او حرف زده اید و غیبت کرده اید، واریز شود،

⁉️آیا باز هم حاضر می شوید، پشت سر دیگران حرف بزنید و غیبت آنها را بکنید.

👌صدرصدجواب‌شما منفی‌است.

⚠️برادر و خواهر مسلمانم:

از غیبت نمودن و حرف زدن پشت سر دیگران به شدت خودداری کنید، زیرا غیبت باعث تباهی اعمال نیک انسان می شود، به نوعی اعمال نیک ما به حساب دیگران واریز میشود.

حکایت بزرگان

ادامه نوشته

خورشید دو چهره دارد  

ادامه نوشته

 

امام علی(ع):

چیزی را ڪہ از عہدہ انجام آن برنمی آیی ضمانت نڪن.

   💫اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج��

#تلنگر #تامل

⁉️از بزرگمردی پرسیدم : 

بهترین چیزی که میشه 

از دنیا برداشت چیه ؟

🤔کمی فکر کرد و گفت : دست ؛

با تعجب گفتم :چی؟دست ؟

✅گفت بله ،

اگر از دنیا دست برداریم 

کار بزرگی انجام دادیم که

کوچکترین پاداشش رضوان 

خداونده

و ادامه داد که : 

《حب الدنیا راس کل خطیئه》

تولد عقاب

ادامه نوشته

#داستانک 

مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛

پنجره های اتاق باز نمی شد .

نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند . 

با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد

و سراسر شب را راحت خوابید .

صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...!

" او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!! "

افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد...

👤 فلورانس اسکاویل شین

🔻امام صادق (ع):

《هرکس برادر ایمانےخود را برچسبےبزند و او را متهم کند، از اهل آتش خواهد بود.》

📚بحار الانوار

 

❣خدای مهربانم

مشتاقانه از تو میخواهم ...

آنقدر بمن و دوستان و عزیزانم ایمان 

و توکل عطا کنی که هر چه برایمان مقدر 

ساخته ای را با جان و دل بپذیریم ...

و آنقدر به ما شجاعت و ایمان، عطا فرمائی ...

تا نومیدی و رنج را از خود برانیم !

❣پروردگارا

به ما بردباری، فروتنی 

و تسلیم و رضا در برابر خواست خودت 

عطا فرما و بر ما منت گذار ! 

و تمام گرفتاریها ،سختیها و غمها را از ما 

و همه بندگانت دور بگردان....

 آمین🙏

داستانک آموزنده

ادامه نوشته